وارد استوديو شدم همه حواسشون به من بود و من هر چه قدر
سعي كردم حواسم جاي ديگه بود گيتار دستم بود اما نت ها رو
درست اجرا نمي كردم اشكهام سرازير شده بود.علي اومد و
كنارم نشست- چي شده؟ امروز خوب نميزني. چته پسر؟صدات هم
كه گرفته ميخواي امروز استراحت كني؟
دلم خيلي گرفته بود بدون اين كه چيزي بگم يا حتي از بچه
ها خدا حافظي كنم
استوديو رو ترك كردم .بعد از سه سال هنوز هم دوستش داشتم
.خيلي دوسش داشتم ولي نمي شد كاري كرد . من تمام
ترانه هام رو براي اون خونده بودم حالا چطور ميتونم
ترانه اي بخونم كه ياد اون و اسم اون توش نباشه.